این علی کیست؟

به نام خدایی که بخشنده است

سال اول بعثت

در شب اول ربیع‌الاول سال ۱۴ بعثت (سال اول هجرت) پیامبر (ص) برای آنکه مشرکان از هجرت او آگاه نشوند، به علی(ع) فرمود: «مشرکان می‌خواهند امشب مرا به قتل برسانند، آیا تو در بستر من می‌خوابی؟» امام علی (ع) گفت: «در این صورت شما سالم می‌مانید؟» پیامبر (ص) فرمود: «آری». امام علی (ع) تبسمی کرد و سجده شکر به جای آورد، وقتی که سر از سجده برداشت عرض کرد: «آنچه را که مأمور شده‌ای انجام بده که چشم، گوش و قلبم فدای تو باد ...» سپس پیامبر (ص)، علی (ع) را در آغوش گرفت و هر دو گریه کردند و از هم جدا شدند. پیامبر اکرم(ص) در خطبه غدیریه تصریح کرده است که این ماموریت به امام علی (ع) از سوی خداند بوده است (أَمَرْتُهُ عَنِ الله‏ِ أَنْ ینامَ فی مَضْجَعی) وقتی علی (ع) در بستر پیامبر (ص) خوابیده بود، جبرئیل در بالای سر او و میکائیل پایین پای او آمدند و جبرئیل گفت: «خوشا به حال کسانی چون تو‌ ای فرزند ابوطالب! که خدا در برابر فرشتگان به تو مباهات می‌کند.»

وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا

«شیخ طوسى» گویند: مفسرین خاصه و عامه روایت کنند که این آیات درباره على و فاطمه و حسن و حسین علیهم‌السلام نازل گردیده زیرا آنان مسکین و یتیم و اسیر را در سه شب با افطار خود سیر کردند و خود گرسنه ماندند و خداوند با این آیات آن‌ها را ستایش فرمود و این سوره را به خاطر آن‌ها نازل گردانید.

برنامه‌های اقتصادی امام علی در دوران حکومت

  • مبارزه با رواج ستم در امور مالی یکی از انگیزه‌های امیرمؤمنان در پذیرش حکومت بود.
  • مسایل اقتصادی در نزد امام علی(ع) یک بحث محوری بود
  • حفظ امانتدارانه دارایی‌های عمومی
  • امام علی(ع)از کم‌ترین تعرض به دارایی‌های عمومی گذشت نمی‌کرد
  • زمین‌هایی که به عنوان رانت واگذار شده بود، بازگشت
  • پرداخت سرانه بیت‌المال به مردم بدون کوچک‌ترین تأخیر
  • در حکومت‌ امام علی(ع) بیت‌المال به تمامی مردم تعلق می‌گرفت
  • امام علی(ع)اجازه نمی‌داد هیچ نیازمندی مورد بی‌توجهی قرار گیرد
  • امام علی(ع)در مسایل مالی به روش‌هایی عمل می‌کرد که کرامت و حرمت مردم آسیب نبیند

رفتار امام علی (ع)

شما غیر از امام علی چند نفر دیگر را می‌شناسید که با اینکه حکومت را در دست دارند، شب هنگام برای اینکه فقط برای خدا کار کنند، در تاریکی و با چهره‌ی پوشانده‌شده با دست خود به یتیمان غذا بدهند و آنها را بر کول خود سوار کنند و سواری بدهند؟

وصایای امام به مردم پس از ضربت خوردن

اى مردم! هر كس چيزى را كه از آن مى گريزد، به هنگام فرار خواهد ديد. مدت عمر هر كس مثل ميدانى است كه در آن ميدان او را به سوى مرگ مى‌رانند. فرار از مرگ، گرفتار آمدن است به چنگ آن. چه روزگاران كه براى دانستن راز اجل كنجكاوي‌ها نمودم ولى مشيت خداى تعالى آن بود كه هر بار پوشيده ترش دارد هيهات، دانشى است در خزانه اسرار.

اما وصيت من به شما، هيچگونه شرك به خدا نیاورید و سنت و شريعت محمد صلى الله عليه و آله را ضايع مگذاريد و اين دو ستون را همواره برپاى داريد و اين دو چراغ را همواره افروخته نگه داريد. تا زمانى كه دست در دست يكديگر داريد و پراكنده نشده‌ايد، كسى شما را نكوهش نخواهد كرد. هر كس از شما بايد به قدر طاقتش بكوشد و بر نادانان آسان گيرد. پروردگارى است بخشاينده و دينى است استوار و درست و پيشوايى است دانا.

من ديروز يار و مصاحب شما بودم و امروز عبرت شما هستم و فردا در ميان شما نخواهم بود خدا مرا و شما را بيامرزد. اگر در اين لغزشگاه (دنيا) جاى پاى استوار باشد و زنده بمانم، كه مطلوب شماست و اگر پاى بلغزد و مرگ در رسد، نه عجب در سايه شاخه هاى درختان و در معرض بادهاى وزنده و در سايه ابرها، ابرهايى كه خود در فضا پراكنده مى شدند و از ميان مى رفتند و سايه شان نيز از روى زمين ناپديد مى گشت، بسر برديم. روزهايى همسايه شما بودم، تنم در جوار شما بود. بزودى از من جسدى خواهد ماند، بيجان. پس از آن همه تلاش و جنبش، ساكن و بى حركت و پس از آن همه سخنورى، ساكت و خاموش. آرام خفتن من، از حركت بازماندن ديدگانم و دستها و پاها و سر و گردنم، براى آنان كه پند مى پذيرند از هر بيان بليغ و سخن شنيدنى، اندرزدهنده تر است. وداع كردن من با شما، همانند وداع كردن كسى است كه منتظر ديدار ديگرى است. فردا به ياد روزهاى زندگى من مى افتيد و رازهاى درون من برايتان آشكار خواهد شد. آنگاه كه من از ميان شما بروم و ديگرى جاى مرا بگيرد، مرا خواهيد شناخت.

برخورد عالم با این مرد

و یک چنین مردی، وقتی خبر ضربت‌خوردنش در سجده پخش می‌شود؛ فردی می‌گوید که: «مگر علی نماز می‌خواند؟»

همسر یا نامزدت رو بهتر بشناس

به نام خدایی که عشق آفرید!

برنامه‌ی «مادوتا» رو دیشب استارت زدم. تحت وب هستش و نصب نمی‌خواد. امیدوارم بتونم کاری‌کنم که جدایی و طلاق و حتی کات‌کردن(!)هایی که به دلیل نداشتن اطلاعات پایه‌ی روان‌شناسی از فرد مقابل هست، رایگان در دسترس افراد باشه و بیشتر همدیگه رو دوست‌داشته باشن و به هم امنیت بدن...

اگر کسی این پست رو دید می‌شه نظرش رو در مورد ظاهر صفحه‌ی اولش بگه؟

لینک برنامه‌ی مادوتا

اومد صفحه اول گوگل!

به نام خدایی که همین نزدیکی است

وقتی که نوشتن ارزونت رو شروع کردم (تو یک روز جمعه که یکم تایم خالی اومده بود دستم)، هیچوقت فکر نمی‌کردم که بیاد صفحه‌ی اول گوگل...

الآن پنجمین یا ششمین لینک توی صفحه‌ی اول سرچ گوگله... سرچ کنید «ارزونت» میاردش...

اینترنت ارزون‌تر

به نام خدایی که همین نزدیکی است

امروز یک برنامه‌ی جدید رو معرفی می‌کنم. اسمش هست «ارزونت». با این برنامه می‌تونید به صرفه‌ترین بسته‌ی اینترنت همراه رو بخرید و سرتون کلاه نره. اگر هم خواستید بسته‌ای بخرید چک کنید که چقدر ازتون سود گرفته می‌شه براش.

لینک برنامه‌ی ارزونت

بنزما و تتلو: افکار گنگ من در نیمه‌ی شب

به نام خدایی که همین نزدیکی است

دیشب نیمه‌ی اول و ابتدای نیمه‌ی دوم بازی رئال مادرید و چلسی رو دیدم. به ذهنم خطور کرد که کریم بنزما بازیکن الجزایری الاصل تیم ملی فرانسه و رئال مادرید که دیشب در لیگ قهرمانان اروپا سه گل زد و امیرحسین مقصودلو معروف به امیر تتلو که شاید بیش از ۹۰٪ پوستش تتو شده هر دو ۳۴ ساله‌اند، اما این کجا و آن کجا؟

از آن طرف فرهاد اصلانی که چندین روز پیش حاشیه‌ساز شده بود و شهید حجت‌الاسلام اصلانی هم هر دو اصلانی هستن؛ اما باز این کجا و آن کجا؟

و بدترین مردم، خودِ من هستم که بدی‌های خودم رو می‌دونم و از عاقبتم خبر ندارم.

دردسرهای درونگرایی

به نام خدایی که همین نزدیکی است

برای افراد برونگرا درک این جمله خیلی سخت است؛ اما درونگرایان برای اینکه انرژی بگیرند واقعا نیاز به تنهایی دارند. البته اگر تیپ ENTJ را مستثنی کنیم.

در واقع هر دو تیپ xNTJ و بخصوص INTJ که شخصیت من است؛ واقعا برای اینکه بتوانند انسان‌های متعادلی باقی بمانند، نیاز به تنهایی دارند. علت این است که ما در جمع آنچه را داریم رو می‌کنیم، در حالی که تمامی نقشه‌هایمان که وجودمان را شکل می‌دهند معوق می‌ماند. INTJ که بدتر هم هست، زیرا انرژی روانی او در تنهایی بازیابی می‌شود.

در حالی این متون را می‌نویسم که در فضای این خانه صدای افراد بلند است و صدای تلویزیون نیز. من در اتاقی خلوت آمده‌ام و ساعت ۲۰:۱۲ شب است. امروز هیچ تفریحی نداشته‌ام و درگیر کارهای اداری دانشگاه و برنامه‌نویسی در شرکت بوده‌ام. واقعا خسته‌ام اما این افراد با صدای بلندشان نمی‌فهمند که چقدر من را اذیت می‌کنند. به سکوت نیاز دارم.

از این می‌ترسم که روزی صدایم بلند شود و داد بزنم: «ساکت بشوید!»

ای کاش می‌دانستند که وقتی همه با هم شروع به بلند صحبت‌کردن می‌کنند و در صحبت هم می‌پرند چقدر اعصاب من به هم می‌ریزد...

بگذریم... به خدا می‌سپارمشان، زیرا آنها نمی‌دانند وگرنه آدم‌های خوبی هستند.

راه ندادن بانوان به ورزشگاه و زنده‌شدن خاطرات من!

به نام خدای عادل

درست از دیروز زمانی که متوجه شدم به خانم‌ها بلیط فروخته‌اند اما آنها را در ورزشگاه راه نداده‌اند اعصابم کمی به هم ریخته است؛ اما امروز زمانی که فهمیدم فدراسیون فوتبال کشور انکار می‌کند و گناهش را پای «بلیط فروش» می‌نویسد، حالت تهوع به من دست داد.

فکر می‌کنم حدود ۴ سال پیش بود، زمانی که دکتر جواهری هاشمی که اکنون مدیرکل ورزش و جوانان استان خراسان رضوی هستند و آن موقع مدیریت مجموعه‌ی ورزشی امام رضا را در مشهد عهده‌دار بودند به من پیام دادند که نیاز به مشاوره‌ی فنی برای هوشمندکردن گیت‌های ورودی مجموعه دارند. وقتی به محل رسیدم با یک سیستم اداریِ چنان بروکراسی‌زده و با چنان فرهنگ زنگ‌زده‌ای مواجه شدم که مجبور شدم دست دکتر هاشمی را رد کنم و اصلا به این مجموعه نزدیک هم نشوم! البته اینکار را با لطایف‌الحیل انجام دادم طوری که ناراحتی پیش نیاید... حقیقتا در آن مدل فرهنگی و در آن سیستم من نمی‌توانستم یک پروژه‌ی چند ماهه را مشاوره بدهم و اگر هم کار را می‌گرفتم خوب پیش نمی‌رفت. بگذریم!

چند ماه بعد مجددا ایشان همین درخواست را از من داشتند و من که خجالت می‌کشیدم این بار هم کار را قبول نکنم، در محل برای برای بازدید میدانی حاضر شدم. می‌خواستم کار را جلو ببرم؛ اما برخی از کارمندان آن مجموعه سنگ انداختند و باز هم مرا مجبور به اتخاذ همان رویه قبلی کردند. فساد را در آن محل می‌دیدم و چون دکتر هاشمی را از نزدیک و به عنوان شخصی پاک‌دست، متواضع و عادل می‌شناسم متوجه شدم که درگیر چه رنجِ جان‌کاهی(!) هستند.

چند ماه بعد خودِ دکتر هاشمی هم آن سمت را ترک گفتند!

دیروز وقتی که ماجراهای مسخره‌ی صورت‌گرفته در بازی ایران-لبنان را شنیدم که با هیچ منطقی جور در نمی‌آید؛ باز خاطراتم زنده‌شد، اما نمی‌خواهم بیشتر از این حادثه را تحلیل کنم. این روزها دارم تلاش می‌کنم که کمی کمتر تحلیل کنم و کمی بیشتر زندگی کنم! به عبارتی کمی صدای گنجشکان را گوش بدهم، در محیط که قدم می‌زنم به درختان دقت‌کنم و حتی غذا را دوستانه‌تر بخورم. و بدینگونه ذهن بیش‌ازحد انتزاعی‌شده‌ام را به بخش‌های لطیف خلقت خداوند کمی نزدیک‌تر کنم تا فردی کاریکاتوری و نامتعادل نباشم!

البته این نسخه را برای شما نمی‌پیچم. شاید شما فردی باشید که باید بیشتر تحلیل کنید و کمتر زندگی کنید!

پی‌نوشت:

واقعا برایم سوال است که مدیریت کل تربیت‌بدنی استان کاری سخت‌تر است یا مدیریت کمپلکس ورزشی امام رضا؟ روزی این را مستقیما از ایشان خواهم پرسید! ان شاء الله!

پایان!

به نام خدایی که همین نزدیکی است...

و در همین لحظه آخرین قسمت فصل اول رو هم آپلود کردم...

خدایا شکرت که این پادکست‌ها مفید بود... امیدوارم این قسمتش هم مفید باشه...

اگر کسی احیانا این پست رو دید و نمی‌دونست چی می‌گم، منظورم این پادکست‌ها هستش...

لینک صفحه پادکست‌ها

اگر فرصت کردید و گوش دادید نظرتون رو به من بگید... اگر به نظرتون بد بود که سعی می‌کنم بهترش کنم. اگر هم خوب بود که خوشحالم می‌کنید!

تصادف رانندگی امروز من! ضد حال بزرگ!

به نام خدایی که حق و بر حق است!

لطفا این رو بخونید و انصافا اگر چیزی بلدید که من رو آروم‌تر کنه بهم بگید!!!

امروز اتفاق جالبی برای من افتاد. یک تصادف رانندگی داشتم که نسبتا شدید بود. البته شاید نشود عنوان شدید روی آن گذاشت. یک دوست عزیز زد به ماشین من. خدا را شکر که اتفاق جانی برای هیچکدام از ما نیافتاد و موتور ماشین‌ها هم به نظرم آسیب جدی ندیده‌اند.

خودم سریع زنگ زدم به پلیس و آدرس دادم. معتقد بودم که تصادف به گونه‌ای است که بهتر است زیر نظر کارشناس پلیس باشد و مصالحه‌ای نمی‌شود آن را رد کرد.

طوری که من ماجرا را دیدم اینطور بود:

طرف مقابل با سرعت بسیار زیادی به سمت ماشین من آمد و سرش توی گوشی بود. خیلی دیر ترمز گرفت و نسبتا محکم به درب عقبی خودروی من برخورد کرد. این در حالی بود که من از خیابان فرعی در سمت چپ این عکس (که نمی‌توانید ببینید) به همین خیابان داخل عکس پیچیده بودم. تصویر زیر را ببینید:

تصویر تصادف - من آبی - طرف مقابل سفید
تصویر تصادف - من آبی - طرف مقابل سفید

فکر می‌کنم برای هر انسانِ منصف و عاقلی بدیهی باشد که با توجه به قسمت آسیب‌دیده‌ی ماشین من، محل چرخ‌های دو ماشین، قسمت جلویی ماشین مقابل و محل آسیب‌دیدگی آن، هیچ توجیهی نمی‌توانیم برای این صحنه بیاوریم جز اینکه طرف مقابل با سرعت بسیار بالایی می‌آمده که نتوانسته ترمز بکند و این در حالی بوده که من عملا به خیابان وارد شده بودم!

و اما جناب افسر رانندگی‌ (علیه السلام!)، به علت اینکه من از فرعی وارد اصلی شده‌ام بنده را ۱۰۰ درصد مقصر اعلام کردند.

تمام زورم را زدم و با هر منطقی که بلد بودم به ایشان گفتم که حداقل عکس را ببینید! پس از بروز اکراه فراوان ایشان عکس را دیدند. البته پیش از اینکه تصویر را باز کنم گوشزد کردند: «من نظرمو عوض نمی‌کنم.»

و نظرشان را عوض نکردند. هم‌چنین به من گفتند که باید سطح آگاهی‌ات را بالا ببری. البته پس از اینکه دو-سه مورد از موارد آیین‌نامه‌ی رانندگی در دفاع از خودم بیان کردم؛ ایشان سکوت نمودند. به هر حال نظرشان را عوض نکردند؛ زیرا حرف مرد (مردِ نادان، جاهل، متعصب و احمق) یکی است.

ای کاش کمی فیزیک به افسرهای رانندگی یاد می‌دادند. فیزیک انسان را کمی از جهل نجات می‌دهد.