فوت‌کردن کیک

به نام خدایی که همین نزدیکی است

یکی از رسومی که اخیرا خیلی ذهنم را مشغول‌کرده، عادت فوت‌کردن شمع کیک تولد است. به نظرم شمع روشن نماد زندگی، پویایی و انرژی‌بخشی است. شمع نور زرد زیبایی دارد که در من حس گرمی و گرما ایجاد می‌کند. منظورم از نظر روشنایی‌بخشی نیست؛ یک حالت صمیمیت و نوعی حس روحی خوب به من القاء می‌کند.

وقتی شمع را فوت می‌کنم و به صحنه‌ی خاموش‌شدن شمع که نگاه می‌کنم، بیشتری حسی که در من شکل می‌گیرد، حس «مرگ و فوت‌شدن» است.

به نظرم عادت فوت‌کردن شمع روی کیک تولد خیلی عادت خرافی و مسخره‌ای است. در آن به تعداد سال‌های زندگی یک نفر شمع روشن می‌کنیم و بعد به او می‌گوییم آرزوکن و آنها را فوت‌کن تا همه با هم خاموش بشوند.

به نظرم دقیقا مثل این است که بگوییم آرزویی برای سال جدیدت داشته‌باش تا به آن نرسی، زیرا در این سال خواهی مرد. یا حداقل یک سال به‌دور از گرما و انرژی مثبت، به رنگ تاریک شمع خاموش خواهی داشت.

علم

به نام خدایی که اعلم است!

کسب علم، آدابی دارد و دنیایی دارد برای خودش. چقدر از آن فرهنگ اصیل علم‌آموزی دور افتاده‌ایم.

یک مقاله‌ی ارزشمند مربوط به یک شاگرد و استاد در ۳۰۰۰ سال پیش! حتما بخوانید!

من یک هخامنشی هستم

به نام خداوند جان و خرد **** کزین برتر اندیشه بر نگذرد

لطفا ادامه‌ی مطلب را نگاهی بیاندازید!

 

ادامه نوشته

و اکنون، یلدا!

به نام خدایی که همین نزدیکی است

نظرات شخصی است. پس به کسی برنخورد و اگر مشکلی داشت صرفا کامنت بدهد تا بخوانم.

یلدای ارزشمند

انجام این کارها در شب یلدا ارزشمند است:

  1. محبت و احترام به والدین و موسپیدها
  2. حافظ‌خوانی
  3. به رسم سنن باستانی‌مان، تقاضای پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک داشته باشیم.
  4. به کوچکترها هدیه‌ بدهیم. ترجیحا بهتر است که مقدار کمی پول به آنها بدهیم تا خرج‌کردن را یاد بگیرند.
  5. تلاش برای باهم‌بودن و کنار گذاشتن گوشی‌ها و سایر چیزهایی که به آن اعتیاد داریم.
  6. خواندن قرآن و عبادت
  7. مطالعه در مورد سنن باستانی ایرانی و خواندن کتاب دین رسمی ایران باستان، اوستا، و فکرکردن روی آن
  8. محبت به همسر و فرزندان

یلدای غیر حکیمانه

انجام این کارها در شب یلدا غیر حکیمانه است:

  1. اهمیت بیش از حد قائل شدن برای لاک‌زدن
  2. اهمیت بیش از حد قائل شدن برای لباس‌های قرمز و ...
  3. خریدهای غیر عقلانی که اقتصاد خانواده را تحت تاثیر قرار می‌دهد
  4. خرید‌های غیر عقلانی که به چیزی که خریده‌شده نیاز نیست
  5. آنچه که ازدواج را برای ندارها یا آنان که می‌خواهند به کمک خدا بی‌نیاز‌شوند و اهل قرض‌گرفتن نیستند سخت می‌کتد!
  6. بیدارماندن تا نیمه‌ی شب
  7. کنارنگذاشتن گوشی موبایل و سایر چیزهایی که اعتیاد ایجاد می‌کنند.

مرض قلبی

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی از دوستان هستند که در ابتدا که تو را می‌بینند و پیش از اینکه کاملا بشناسندت، تو را به عنوان فردی باسواد و اهل علم در نظر می‌گیرند.

بیشتر که یکدیگر را می‌شناسید، می‌بینند که در زمینه‌ی کار و تخصص هم مهارت داری و توانایی‌ات صرفا محدود به دانش آکادمیک نیست. در اینجا تو را بیشتر دوست خواهند داشت.

اگر ببینند که اندکی فلسفه هم می‌دانی، باز هم بیشتر شیفته‌ات می‌شوند و اگر جلویشان کمی سعدی بخوانی که دیگر... .

تا اینجا همه‌چیز خوب بود، اما پس از اینکه شناختشان کامل‌تر شد، وقتی از قرآن هم در بیانت استفاده می‌کنی، معمولا یکی از این سه رفتار را خواهند داشت:

  1. دسته‌ی اول کمی علاقه‌شان سرد می‌شود و معتقدند که کم‌کم داری غیر علمی صحبت می‌کنی.
  2. دسته‌ی دوم در دل می‌گویند: این همان فردی است که واقعا قرآن را می‌خواند و این از حوزوی‌ها بهتر است (!) و از این جور حرف‌ها.
  3. هر رفتاری غیر از دو مورد بالا

و وقتی که عقیده‌‌ی سیاسی‌ات را با هزارویک استدلال محکم برایشان بیان می‌کنی و می‌نمایانی که شیفته‌ی اسلام، تشیع، انقلاب و کشورت هستی و نیز سید علی خامنه‌ای را به عنوان یکی از بزرگترین مردم تاریخ می‌شناسی، عده‌ی زیادی از آنها ناگهان تغییر فاز می‌دهند و دیگر تو را نه به‌‌عنوان فردی اهل فکر و عالم، بلکه به عنوان فردی ساده، احمق و با فکر بسته می‌پندارند.

قسم به این «تغییر فاز» که هر بار که رخ داد بیشتر میفهمی که سید علی خامنه‌ای از رهبران جبهه‌ی حق است و آنان که نمی‌توانند او را بپذیرند، قلبشان مریض و بیمار است. علت این مریضی در واقع حماقت و سادگی آنان است و اینکه از خدا نمی‌خواهند که به آنان کمک‌کند عقلشان را بر احساسات درونی، روانی و نفسانی‌شان چیره‌کنند.

التماس تفکر

چگونه جماعتی را بکشیم؟

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از روش‌های کشتن یک گروه از انسان‌ها که می‌خواهیم بمیرند؛ الگوریتم زیر است. البته دقت‌کنید که بهتر است قدم‌به‌قدم مطابق با این دستورالعمل عمل‌کنید تا نتیجه‌ی بهتری بگیرید:

  1. کاری کنیم که در فرآیند شهروند‌شدن دیگر هیچکس نان نپزد و همه نان مورد استفاده‌ی خود را را از نانوایی بخرند.
  2. سپس توسط امپریالیسم رسانه‌ای خود آنقدر تبلیغ‌کنیم تا همه دوست داشته‌باشند شهروند شوند.
  3. برنامه‌ریزی کنیم که تخصص‌گرایی افراطی فرصت پرداختن به مسائل فکری را از افراد شهروند گرفته، لذا مجبورشوند به استانداردهای ما اعتماد کنند.
  4. سعی‌کنیم طوری تبلیغ‌کنیم که استانداردهای ما اعتبار زیادی به خود بگیرند!
  5. دستگاه‌های تولید آرد ۱۰۰٪ سفیدشده با حذف کامل سبوس تولید کنیم و سپس این دستگاه‌ها را به نانواها بفروشیم. در کنارش افزودنی‌های صنعتی را هم با استانداردهایمان مجاز اعلام کنیم و در نانشان بریزیم تا کپک نزند. صدالبته که هیچکدام از آنها از خود نخواهد پرسید مگر در گذشته نان‌ها کپک می‌زدند؟!

پس از انجام مراحل فوق، در کمتر از ۳ سال به سرعت کارایی روش فوق معلوم می‌شود. ابتدائا دندان‌های شهروندانی که می‌خواهیم بمیرند شروع به نابودشدن می‌کند. حال به دلیل اینکه دندان‌های مناسبی ندارند، مسائل گوارشی آنها شروع می‌شود و انواع امراض به سراغشان می‌آید. در کنار اینها افزودنی‌ها روی کبد آنها تاثیر می‌کند و عمرشان را کوتاه می‌کند.

یکی از مزایای روش فوق این است که روی همه‌ی اقشار سنی جواب می‌دهد.

این روش توسط انگلیس روی بسیاری از مردم چک‌شده و کارآیی آن به اثبات رسیده است.

پیروز و سربلند باشید.

پیشینیان

به نام خدا

 در حالی که پشت میزم در شرکت نشسته‌ام و لپ‌تاپ جدید به خاطر محاسبات نسبتا سنگینی که  برعهده دارد، زوزه می‌کشد (فن آن فعال شده) و در محیط ترمینال نوشته شده که حدود ۳۵ دقیقه دیگر انجام محاسباتش طول می‌کشد، فرصتی نصیبم شده تا چیزی را بنویسم که خیلی وقت است مترصد (در کمین) فرصتی بودم تا آن را بنویسم!

یک مساله که نمی‌توان منکر آن شد، تغییرات بسیار زیادی است که در سبک زندگی امروزی ما به وجود آمده. با نگاهی به تاریخ، خیلی پیچیده نیست دریابیم که نقاط عطفی که در پیشرفت تکنولوژی وجود دارد، در این زمینه نقش دارند. برای مثال قبل و بعد از پیدایش ماشین بخار، ماشین چاپ، موتور سیکل سوختی، کامپیوترهای دیجیتال، مخابرات آنالوگ و دیجیتال و نهایتا شبکه‌های اجتماعی، فرهنگ کوتاه‌مدت مردم زمین تفاوت بسیار زیادی داشته.

شاید در دوران جوانیِ یک مردِ میان‌سال و یا یک پیرمرد قدیمی، یک حرکت بسیار زیبا این بود که در قطار بنشینی و در حالی که در زمستان شیشه‌های قطار بخار گرفته، کتابی را در دست بگیری و تا نیمه‌های شب آن را مطالعه‌کنی. اما شاید قبل‌تر از آن (۲۰۰ سال پیش)، خاطرات زیبا این می‌بود که همسرت سر صبح بقچه‌ی غذای ظهرگاهت را به دستت بدهد و تو ظهرهنگام پس از کار فراوان بر روی زمین کشاورزی‌ات، بنشینی زیر درخت و در حالی که پرنده بالای سرت آواز می‌خواند، آن را بخوری و در خلقت جهان تفکر کنی. در عصر ما هم شاید خاطرات نوستالژیک برای دوران پیری جوانان امروزی، داستان عشق و عاشقی‌های مجازی و شکست‌های عشقی و ... باشد.

اگر منصف باشیم، مطالعه‌ی کتب نویسندگانی که برونگرایانه درونشان را در کتبشان منعکس کرده‌اند (مثل گلستان سعدی) به ما نشان می‌دهد که حماقت است اگر فکر کنیم پیشینیان چون تکنولوژی نداشتند مقام پایینی در تعقل داشتند! متاسفانه یکی از عوارض جانبیِ فضای بالقوه مفید اما بالفعل تهوع‌آور مجازیِ فعلی، ایجاد این جهل مرکب در افراد است که پیشینیان بی‌سواد، نفهم و کم‌عقل بودند و امروزیان باسواد، فهیم و عاقل هستند. این توهم جاهلانه کار را به جایی رسانده که کودکان را هنوز پردرنیاورده می‌پرستند و چون در حفظ‌کردن پترن رمز گوشی توانا هستند، نابغه و باهوش می‌پندارندشان.

اما نگاهی به عمیق‌ترین کتاب جهان، قرآن کریم، نشان می‌دهد که باید بین تفکر، علم، روشن‌فکری، ژرف‌بینی (تدبر) و تعقل، تمایز قائل شد؛ و چه دردناک که گذشتگان این مساله را بهتر از ما می‌فهمیدند.