قلم آزاد

به نام خدایی که همین نزدیکی است /

امشب و در این دقائق، می‌خواهم قلمم را آزاد بگذارم... نمی‌دانم چه چیزی بنویسم،

چند لحظه درنگ، و بعد موضوعی به خاطرم می‌رسد...

به نظرم میوه‌ی هر افراطی، یک تفریط است و نتیجه‌ی تحریم هر حلالی، تحلیل یک حرام!

بله!

ممکن است آنچه که میخواهم در موردش بنویسم احساسات شما را به هم بریزد و با من بسیار مخالف باشید. به این بازخورد عادت کرده‌ام. خدا را بابت آن شکر می‌کنم!

و بسیار می‌ترسم، می‌ترسم از احساس غروری که پس از نوشتن سطر بالا به من دست می‌دهد. احساس مردی که فکر می‌کند روشنفکر است و از بقیه بیشتر میفهمد؛

و چه تعداد دفعات زیادی که روزگار به من آموخت ناچیز باشی بهتر است تا مغرور!

پس خدایا به تو پناه میبرم از خودم... من هیچ نیستم و اگر هم چیزی از علم به من داده میشود و از فکر، لطف توست و نه داشته‌ی خودم؛ پس تو را سپاس!

وقتی میگوییم «صیغه» اطرافیان جیغ میکشند. منظورم از صیغه دقیقا همان عقد موقت است و نمیخواهم با کلمات بازی کنم... برای من سوال است که علت این جیغ کشیدن و فرار کردن از این مفهوم چیست؟

چرا جامعه بلای شومی که سر جوانانش میآید را آنقدر که باید بد نمیدارد و آنچه را که خداوند حلال قرار داده اینقدر بد داشته است؟

آیا جز این است که دختران و پسران جوامع امروزی در (تقریبا) کل کره‌ی زمین در هم میلولند و دیگر کاری نمانده که انجام نداده باشند؟ پس چرا و چرا و چرا؟ چرا با وجود این مساله و مهمتر از آن، علم به وجود داشتن آن، باز هم وقتی صحبت از صیغه می‌آید صدای ناله و فغان همگان از زن و مرد و دختر و پسر و حتی آن پسر بچه‌ای که به قول قدیمی‌ها هنوز شاشش کف نکرده (با عرض پوزش) بلند می‌شود و واق‌واق‌های اعتراضی به گوش می‌رسد؟!

اگر این جهل نیست پس چیست؟

جامعه را گند برداشته... پورنوگرافی دختران و پسران نوجوان را نابود کرده... مثل نقل و نبات در دسترسشان است و این سم مهلکی که بزرگسال عاقل را از پا در می‌آورد، این طفلان معصوم را به خود معتاد و بدبخت کرده است...

و دل شاد کردیم به اپلیکیشن شاد... زمانی که دولت پیشین فخر می‌فروخت که از توانایی‌ها و دستاوردهای ما راه‌اندازی پلتفرم آنلاین آموزش است؛ آن سکه سمت دیگری داشت که متصل کردن تمامی کودکان و نوجوانان به شبکه‌ی جهانی اینترنت بود،

البته نه از پشت مانیتور کامپیوتری که در هال خانه قرار داشت، بلکه از پشت گوشی‌های موبایلی که در دست آن نوجوان بودند و پشتشان به همه بود؛ در واقع در عین در جمع بودن، خلوتی را بین آن نوجوان و دنیای آنلاین به وجود می‌آوردند. دنیای آنلاینی که در آن پرهیز از آلودگی‌های جنسی، تقریبا محال است حتی اگر برای آن تلاش بشود...

دست مریزاد دولت تدبیر و امید... تدبیر در نابودکردن فرهنگ بود و امید به معتاد جنسی کردن کودکان و نوجوانان! لطفا به من کمک کنید! لطفا حسابی به من کمک کنید که اینگونه فکر نکنم، خودتان کمکم کنید که اینگونه فکر نکنم، زیرا هر چقدر تلاش می‌کنم طرز فکرم را عوض کنم، باز هم نمی‌توانم!

و وقتی که به این مسائل فکر می‌کنم، می‌بینم از دیرباز تا امروز، از زمان خانه‌نشین کردن آن عزیزی که با ضربت شمشیر نادانانِ تندرو به سرش در محراب شهید شد تا همین امروز، هر چه می‌کشیم از دادن ریش و قیچی به دست آنان است که خوب بلدند حرف بزنند و درست در مقابل این حرکت، توجه نکردن به آنان که واقعا علم به مسائل دارند و تخصص!

زمستان ۱۴۰۰ بود که متنی را آماده کردم و به یکی از نمایندگان عزیز مجلس رساندم. به او گفتم که کنترل شبکه‌های اجتماعی با فیلترینگ نیست و با اولا ایجاد آگاهی و ثانیا استفاده از علوم جدید نظر گراف‌های پیچیده (Complex Graphs)، علوم شبکه (Network Science) و هوش مصنوعی در کنار علوم شناختی است. یک پروپوزال آماده کردم و به سختی به دست وی رساندم. و پاسخ او چه بود؟

سکوت. هم‌اکنون حدود ۱۴ ماه از آن زمان می‌گذرد و حتی یک تماس را هم از او دریافت نکردم.

می‌دانم با آنچه می‌گویم امتحان خواهم شد. میدانم آنچه انتقاد کرده‌ام سرم خواهد آمد. این قانون خداست و بارها و بارها و بارها آن را چشیده‌ام... خدایا پناه می‌برم به تو از امتحاناتت... آنگاه که مرا با همین مسائل امتحان کردی، کمکم کن که پیروز باشم... زیرا خودت از آنان که می‌دانند عهد گرفتی که سکوت نکنند در مقابل جهل!

قلمم چه تیز شده!

به راستی ای جماعت مغرورِ مفلوکِ نادان که می‌پندارید از همه کس و همه چیز بیشتر میفهمید... ای ابلهان! چرا جواب سوالم را ندادید؟ چرا شما که ازدواج موقت را حرام کردید، هم‌اکنون در مقابل این فرهنگ دوستی که دیگر پا را از آشنایی و روابط عاطفی هم فراتر گذاشته و عملا رابطه‌ی جنسی را هم دارد وسط می‌کشد، سکوت کرده‌اید؟

البته «سکوت کردید» حق مطلب را خوب ادا نمی‌کند! باید بگویم چرا «خفه‌خون گرفته‌اید»؟

در نادانی شما همین بس که نمی‌توانید به این سوال پاسخی درست و مستدل بدهید و تنها از روی حدس، گمان، احساسات و گزاره‌های اجتماعی که از بس تکرار شده‌اند باورتان شده، نظر می‌دهید! پس خفه بشوید و حلال خدا را حرام نکنید!

چرا زمانی که موقع ازدواج خودتان بود، به سادگی از صفر شروع می‌کردید و هیچ حرفی نبود؟ چرا یادتان نیست که خیلی از شما به همراه همسرتان در یکی از اتاق‌های خانه پدرانتان زندگی می‌کردید و اینگونه زندگی خود را شروع می‌کردید؟ چرا یادتان نیست که نه تالاری بود، نه آتلیه‌ای، نه آرایشی و نه حتی شیرینی‌ای؟!

حال که از همه سمت فشار جنسی هجوم آورده به مغزهای این بی‌گناهان، از یک سمت راه ازدواج را با واجب کردن این امور بسته‌اید، از سمت دیگر همچنان با ازدواج موقت که سبک‌تر است مخالف هستید! به راستی اگر این رفتار برخواسته از جهل و نادانی و سبک‌مغزی نیست، از چیست؟

و چند سال بعد تحویل بگیرید... تحویل بگیرید دختر و پسری که او را مجبور به آرزوهای بزرگ کرده‌اید... یکی را مجبور کردید به درس خواندن برای یک بودن در کلاس، یکی را مجبور کردید به قرار دادن محور همه چیز زندگی‌اش بر اساس پول، یکی را مجبور کردید به کسب مهارت‌های پوچ و بی‌اساس مثل ساز زدن و حتی آمال و آرزوهای یکی را خروج از کشور ساختید! تحویلشان بگیرید زمانی که در بزرگسالی شما را تنها می‌گذارند و احتمالا دشمن خونی خود بدانند... زمانی که با تندگویی و درشت‌گویی و طلبکاری از شما، اشک به چشمانتان خواهند آورد!

گوارایتان باد ثمره‌ی این خداناباوری و تربیت غیر الهی!

آفرین به شما مسئولین، درود به شما مردم! مسئولین مشکلات را به گردن مردم می‌اندازند و مردم مشکلات را تماما از مسئولین می‌بینند. صد البته که مسئولین مقصرین رده‌ی اول هستند و به هیچ وجه مردم ایران مقصرین اول نیستند! اما با این وجود، چه بسیار دیدم که نهادهای عزیز دولتی مردم را به امور خوب امر می‌کنند در حالی که خودشان را ارشاد نمی‌کنند. بله، با شما هستم جناب شهرداری شهر مشهد با آن همه پوسترها و تابلوهایی که انواع و اقسام سفارشات را به مردم میکنی اما خودت بر اساس بروکراسی به حیاتت ادامه میدهی!

و ای مردم شریف ایران، مردم به معنی واقعی کلمه شریف ایران! تیزی قلمم را به سمت شما نمیگیرم، زیرا از ته دل به شرافت شما باور دارم... اما این را میگویم که اگر تمام اشتباهات را به گردن دولت‌ها و مسئولین بیاندازید کار اشتباهی مرتکب می‌شوید. وقتی جنسی به ناحق گران می‌شود، آن را نخرید! عطایش را به لقایش ببخشید! وقتی فلان جنس گران می‌شود، هول و هراس برتان ندارد تا شما هم جنس‌ها را گران کنید... و مهمتر از همه، ازدواج را ساده بگیرید...

می‌توانم تا فردا صبح بنشینم و انتقاد کنم... قلبم سرشار از انتقاد است... چندین سال است که زبانم را از انتقاد بازداشته‌ام زیرا معتقد بودم که زمان انتقاد نیست... امشب دیگر نمیشد... باید فریادم را می‌نوشتم؛ و خدایی را سپاس که علی (ع) او را می‌پرستید..

لذا شمشیر را در غلاف می‌کنم و خود و شما را به خدای علی می‌سپارم...

چالش جمله کوتاه

به نام خدای یکتا

jomlix.lmux.ir