عشق و عاشقی

به نام خدایی که آدم را آفرید!

عشق تلخه... البته میتونه شیرین هم باشه... مهم اینه که یکی توی زندگیت باشه که زندگیتو براش بدی... بتونید هر شب تو بغل هم باشید... همیشه با هم باشید...

خب فعلا با این افکار بالا مشغول باشید و همچنین با بلندکردن و کاشت ناخن‌ها، مد لباس، کراش‌زدن و ...؛ تا سرمایه‌داری جهانی با نظم نوین دیجیتال چند سال دیگه دهنتون رو سرویس کنه.

مرسی، اه.

۲۲ بهمن ۱۴۰۱

به نام خدایی که مقلب القلوب است!

کاری ندارم که برانداز هستید یا انقلابی... مذهبی هستید یا غیر مذهبی... و یا هر x دیگری هستید یا نقیض x!

ایرادات اقتصادی وجود دارد؛ بحران‌های اقتصادی وجود دارد و فساد نیز وجود دارد!

اما با وجود همه‌ی اینها،

انقلاب اسلامی مردم ایران

و

حکومت جمهوری اسلامی،

بسیار بر حق اند!

اگر هر حکومت دیگری در ایران حاکم بود که مقابل سلطه‌ی نظام فکری/فرهنگی/سیاسی وسترن قد علم کند، فکر نکنید که اوضاع بهتر می‌بود.

پی‌نوشت: «خودم از قبل می‌دانم که پذیرش این حرف‌ها برای بسیاری از افراد سخت است. از قبل می‌دانم که به مخالفین چه حسی دست می‌دهد و هزار و یک دلیل در ذهنشان می‌آید که خلاف دیدگاه من است و فکر می‌کنند خودشان از بنده‌ای که این متن را نوشتم بیشتر می‌فهمند. زور نزنید که مرا قانع کنید. به جای آن انقلاب‌های جهان را و جبهه‌گیری‌های مقابل فرهنگ مدرنیته‌ی وسترن و عواقب آن را مطالعه کنید!»

یه نکته‌ی مهم توی کارآفرینی

به نام خدا

اگر واقعا میخوای یه کارآفرین بزرگ باشی، لازمه که به همه‌ی آدما حسابی اهمیت بدی. جوابشون رو بده.

انسان و تغییر

به نام خدایی که همین نزدیکی است

شبِ سختی بود...

چقدر دردناک است که روحیه‌ی رهبرانه‌ات را با ضعیف‌بودن، اختیار دادنت را با نتوانستن، نادیده‌گرفتنت را با ندیدن و اطاعت‌نشدنت را با تدبیر خودشان اشتباه بگیرند.

چقدر دردناک است مساواتی را که در سخت‌ترین شرایط روا داشتی نبینند و در زمان خودشان ... .

چقدر دردناک است کارها را از افق بالاتر ببینی و مانند سنگی گداخته در کف دستت امور را جلو ببری و در انتها درک‌نشده‌ی داستان باشی و هیچگاه اهمیت بسیار بالای علل تصمیماتت درک نشود...

و سلام،

بر اسطوره‌ی حقیقی میدان بالا،

تعریف مردانگی،

امیرالمومنین (ع)

تکبر نسلی

به نام خدایی که انسان را آفرید

پدیده‌ای که اخیرا خیلی مرا آزار داده، چیزی است که نام مناسبی که برای آن به ذهنم می‌رسد «تکبر نسلی» است و اندکی با تکبر ناشی از سن فرق دارد. در این تکبر، مادربزرگ یا پدربزرگ همواره فکر می‌کند که از نسل نوه‌اش بیشتر می‌فهمد و پدر یا مادر همواره فکر می‌کند که از نسل فرزندش درست‌تر فکر می‌کند.

این تکبر مخصوصا خودش را جایی نشان می‌دهد که روابط نزدیک‌تر است... برای مثال فردی که دچار اینگونه از تکبر است، فرزند، نوه یا عروس و داماد خودش که متخصص و حرفه‌ای در یک امر است را فراموش می‌کند و هنگامی که به مشکلی برمی‌خورد، نظر فرزند اصغرآقا بقال سر کوچه را جویا می‌شود که خیلی تخصص خاصی هم از او سراغ ندارد اما خانم اکبرآقا سوپری ته محل در یکی از جلسات خانوادگی به وی گفته که فرزند اصغرآقا بقال سر کوچه - ماششاللا هزار ماششاللا - خیلی حرفه‌ای و دست به کار و خلاصه جوان رعنایی است!

اگر ریشه‌ی دخالت‌های نابه‌جای ناحقِ نابودگرِ زندگی‌های زناشویی را هم جویا بشوید، به نظرم در ۹۰ درصد مواقع به همین مورد می‌رسیم. یعنی چون فرد مسن‌تر خودش را از نظر فکری-جایگاهی هم بالاتر می‌پندارد، نه تنها به خود اجازه‌ی ارائه‌ی نظر پیش از درخواست از وی را می‌دهد، بلکه حتی نظرش را به زور روی زندگی آن دو که به خودشان مربوط است، اعمال نیز می‌کند.

در مورد مباحث مدیریتی و اداره‌ی امور و سِمَت‌ها و جایگاه‌ها هم که ... بگذارید چیزی نگویم جز اینکه این جماعت متکبر گاها سیاست را هم به دست می‌گیرند، اما حرف رهبر این انقلاب در مورد جوان‌گرایی را به سادگی زیر پا می‌گذارند و خود دشمن این تفکر هستند. افرادی که وِرد زبانشان این است: «من چند پیراهن بیشتر از تو پاره کرده‌ام...» و ... کجا می‌توانند عملکردِ فَشَلِ خود را به جوانان دارای اندیشه‌ی کارا بسپارند که خام و کم‌تجربه و «دارای‌پیراهن‌های‌کم‌ترپاره‌شده» هستند؟

بگذریم... سخن را طولانی نکنیم که کم‌اثر می‌شود!

پیگیری برنامه - هفته‌ی اول بهمن

به نام خدا

برنامه‌ریزی خودم را اینجا دنبال میکنم.

ادامه نوشته