به نام خالق قلم،

پس از مدت‌ها دوباره دست به قلم برده‌ام. البته نه از آن قلم‌های پردار و زیبا که کاراکترهای فیلم‌های سینمایی با آن می‌نویسند؛ بلکه بر قلمی دیجیتال که ناشی از حرکت سر انگشتانم بر روی صفحه‌کلید لپ‌تاپم است.

در حالی که به کاناپه‌ی نسکافه‌ای قدیمی خانه پدر و مادرم لم داده‌ام، لپ‌تاپ را روی پاهایم گذاشته‌ام و با استفاده از یک مودم 4G کوچک که به صورت یک دانگل USB به آن متصل است با اینترنت ارتباط دارم.

بگذریم.

در یک ماه و نیم گذشته به اتفاق خانواده سه فیلم سینمایی ایرانی در سبک کمدی دیده‌ایم:

هزارپا، دینامیت و دم‌سرخ‌ها

تقریبا مطمئن هستم که هزارپا بی‌محتواترین فیلمی است که تا به حال مشاهده کرده‌ام. فیلمی که تمام قدرتش را از شوخی‌های سبک می‌گیرد و همچنین بسیار مدیون استفاده از عناصر نوستالژیک دهه‌شصتی است. متاسفانه هنگامی که ذهن با این فیلم همراه می‌شود دیگر نمی‌تواند از آن دل بکند، زیرا به دنبال نتیجه‌گیری نهایی این فیلم است؛ یعنی دقیقا همان چیزی که این فیلم تماما فاقد آن است. البته به شوخی‌های بسیار نابه‌جا،‌ سطحی، غیرواقعی و خارج از عرف این هزارپای احمق با عزیزان از جان‌گذشته‌ی جانبار که ما جانمان را مدیون ایثار آنان هستیم کاری نداریم زیرا این پدیده را احمقانه‌تر از آن می‌پنداریم که ارزش بررسی داشته باشد و بیننده با هر نگرش سیاسی که باشد خودش به خوبی متوجه این امر می‌باشد.

دینامیت فیلمی است بسیار کودکانه که خودش را حامل پیامی عمیق می‌پندارد! فیلمی که با ارائه‌ی یک برچسب‌گذاری و طبقه‌بندی مذهبی‌ها و غیر‌مذهبی‌ها به دو خانواده‌ی معتدل و تندرو می‌کوشد مشکلات را به گردن تندروی‌ها بیاندازد. دینامیت کمی از هزارپا عاقلانه‌تر است زیرا حداقل یک هدف و پیام دارد، اما متاسفانه باز هم فرسنگ‌ها از تعقل فاصله دارد زیرا هیچگاه درک نکرده که در متن باورهای دینی رفتار «غیر مذهبی» پذیرفته نیست و در مقابل آنچه آنرا غیر مذهبی متعادل می‌نامد در حقیقت یک مذهبی خدا باور تمام عیار با باورهای شُل و وِل است! در یک کلام، دینامیت تلاشی است بسیار ابلهانه هم‌راستا با جهت حرکت «عمامه صورتی». این مستند هم طفلکی خیلی گناه دارد زیرا این امر که در جامعه مشکلاتی به دلیل عدم برقراری ارتباط بین سلایق مختلف وجود دارد را خوب فهمیده اما هرگز نتوانسته است اولا مشکل را دقیق شناسائی کند، ثانیا برای آن راهکار موثر و خوش‌اندیشه‌ای ارائه بدهد.

و نهایتا دم‌سرخ‌ها حال تلاشی بود برای تلطیف فضای سیاسی. فیلمی سینمایی که به خوبی با ابتدای دوره‌ی دوم ریاست جمهوری آقای روحانی مطابقت داشت. البته بی‌چاره فیلم‌نامه‌اش قبل از اتفاقات سال ۱۳۹۶ نوشته شده بوده است. متاسفانه دم‌سرخ‌ها علی‌رغم رعایت حداکثری خط قرمزها (تا حدی که بتواند فروشی هم داشته باشد!) و استفاده از شوخی‌های محتاطانه‌تر و در واقع خانواده‌پسند‌تر، باز هم فاقد نتیجه‌گیری و حمل یک پیام موثر و صحیح است.

با خود می‌پندارم که این سه فیلم چقدر نمایانگر سه دسته از مشکلات فکری فرهنگی کشور هستند...

هزارپا، به خوبی پدیده‌ی «توجیه فاسد از طریق تعمیم فساد» را نشان می‌دهد و کافر همه را به کیش خود پندارد. چقدر بد است که این فیلم بسیار مبتذل سرپوش و در واقع تاییدی بر رفتار فاسد می‌زند. دینامیت تلاشی است برای دعوت به انفعال به نام تعادل... یک فیلم بسیار «بنفش» که ادعا می‌کند «کلید» حل مشکلات را یافته است و به جای اینکه فضای بحث و یافتن حقیقت را فراهم کند، سعی می‌کند بگوید کلا کنار هم خوب باشید و کسی نیست که بگوید: باشه عزیز خوب خواهیم بود، منتهی نهایتا کدام یک از ما تفکری بر حق دارد؟ و آخر از همه دم‌سرخ‌ها یک هزارپای محتاط است که صرفا از نظر شناختی فضایی مسالمت‌آمیزتر را ترسیم می‌کند...

حوصله ندارم. می‌خواهم با FL Studio یک موسیقی Remix بسازم...