مرض قلبی
بسم الله الرحمن الرحیم
برخی از دوستان هستند که در ابتدا که تو را میبینند و پیش از اینکه کاملا بشناسندت، تو را به عنوان فردی باسواد و اهل علم در نظر میگیرند.
بیشتر که یکدیگر را میشناسید، میبینند که در زمینهی کار و تخصص هم مهارت داری و تواناییات صرفا محدود به دانش آکادمیک نیست. در اینجا تو را بیشتر دوست خواهند داشت.
اگر ببینند که اندکی فلسفه هم میدانی، باز هم بیشتر شیفتهات میشوند و اگر جلویشان کمی سعدی بخوانی که دیگر... .
تا اینجا همهچیز خوب بود، اما پس از اینکه شناختشان کاملتر شد، وقتی از قرآن هم در بیانت استفاده میکنی، معمولا یکی از این سه رفتار را خواهند داشت:
- دستهی اول کمی علاقهشان سرد میشود و معتقدند که کمکم داری غیر علمی صحبت میکنی.
- دستهی دوم در دل میگویند: این همان فردی است که واقعا قرآن را میخواند و این از حوزویها بهتر است (!) و از این جور حرفها.
- هر رفتاری غیر از دو مورد بالا
و وقتی که عقیدهی سیاسیات را با هزارویک استدلال محکم برایشان بیان میکنی و مینمایانی که شیفتهی اسلام، تشیع، انقلاب و کشورت هستی و نیز سید علی خامنهای را به عنوان یکی از بزرگترین مردم تاریخ میشناسی، عدهی زیادی از آنها ناگهان تغییر فاز میدهند و دیگر تو را نه بهعنوان فردی اهل فکر و عالم، بلکه به عنوان فردی ساده، احمق و با فکر بسته میپندارند.
قسم به این «تغییر فاز» که هر بار که رخ داد بیشتر میفهمی که سید علی خامنهای از رهبران جبههی حق است و آنان که نمیتوانند او را بپذیرند، قلبشان مریض و بیمار است. علت این مریضی در واقع حماقت و سادگی آنان است و اینکه از خدا نمیخواهند که به آنان کمککند عقلشان را بر احساسات درونی، روانی و نفسانیشان چیرهکنند.
التماس تفکر